یا ابا المظلوم



لُژ نشـــین
دفاع مقـدس
اینفوگرافیک
...
    لوگواین وبلاگ رابه وب خوداضافه نماييد:

یا ابا المظلوم

۵ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد ، دل برد و نهان شد

                                  هر دم به لباس دگر آن یار برآمد ، گه پیر و جوان شد   

گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق ، خود رفت به کشتی

                                  گه گشت خلیل و به دل نار برآمد ، آتش گل از آن شد           

می گشت دمی چند بر این روی زمین او ، از بهر تفرج

                                 عیسی شد و بر گنبد دوار برآمد ، تسبیح کنان شد

رومی سخن کفر نگفته است و نگوید ، منکر نشویدش

                                    کافر بود آن کس که به انکار برآمد ، از دوزخیان شد

۰ نظر ۱۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰

بغض جواد خیابانی روی آنتن
جواد خیابانی : غم از دست دادن مادر سخت است اما وظیفه ام بود بیایم و بازی را گزارش کنم ./

از همان ابتدای مصاحبه بغض داشت و صدایش گرفته بود.حس خیلی ها این بود که در این روزهای سرد زمستانی سرما خورده است.اما این گرفتگی سبب دیگری داشت.قبل از اینکه به ورزشگاه بیاید فهمیده بود که مادرش فوت کرده؛با این حال وظیفه خودش دانستته بود که به خاطر فوتبال و هوادارانش به ورزشگاه آزادی بیاید.

خیابانی که سپرده بوده تا پایان بازی کسی متوجه این خبر نشود در این مورد می گوید:«قبل از این که به ورزشگاه بیایم از خبر فوت مادرم با خبر شدم.داغ از دست دادن مادر سخت است اما وظیفه ام بود که به ورزشگاه بیایم و بازی را گزارش کنم.»

خیابانی این را گفت و ادامه داد:«قرار بود کسی با خبر نشود،اما مسئولان ورزشگاه آزادی متوجه شدند و از طریق اسکوربورد ورزشگاه پیام تسلیتی را برای بنده فرستادند.»

 

۰ نظر ۱۲ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰

۰ نظر ۰۸ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست          وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

    بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت          امروز همه ملک جهان زیر پر ماست

       بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز           می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست

        گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد          جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

        بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید           بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

         ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی          تیری ز قضا و قدر بگشاد بر او راست

    بر بال عقاب آمد و آن تیر جگر سوز          وز ابر مر او را به سوی خاک فرو کاست 

بر خاک بیفتاد و بغلتید و بغلتید چو ماهی         وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

 گفتا عجب است این که زچوبی و زآهن          این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست؟ 

    بر تیر نگه کرد پر خویش در آن دید           گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

۰ نظر ۰۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار   گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل   گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار

۰ نظر ۰۲ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰