میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه | مو میگویُم از او بهتر تفنگه | |
سُوارِ بی تفنگ قدرت نداره | سُوار وقتی تفنگ داره سُواره | |
تفنگِ دسته نقرهام رو فروختُم | برایِ وی قَبای تِرمه دوختُم | |
فِرستادُم برایُم پس فرستاد | تفنگ دسته نقرهام داد و بیداد، داد و بیداد |
میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه | مو میگویُم از او بهتر تفنگه | |
سُوارِ بی تفنگ قدرت نداره | سُوار وقتی تفنگ داره سُواره | |
تفنگِ دسته نقرهام رو فروختُم | برایِ وی قَبای تِرمه دوختُم | |
فِرستادُم برایُم پس فرستاد | تفنگ دسته نقرهام داد و بیداد، داد و بیداد |
آهنگ « ندای آغاز » از آلبوم « چنگ و سرود » اثر « سهیل نفسی »
کفش هایم کو
چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد
بوی هجرت می آید
بالش من پر آواز پر چلچله ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
این ترک بخشی از اهنگ صدای سخن عشق از البوم دو ترکی « صدای سخن عشق » است ./
مردان خدا پردهی پندار دریدند | یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند | |
هر دست که دادند از آن دست گرفتند | هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند | |
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند | یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند | |
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند | یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند | |
جمعی به در پیر خرابات خرابند | قومی به بر شیخ مناجات مریدند | |
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد | یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند | |
فریاد که در رهگذر آدم خاکی | بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند | |
همت طلب از باطن پیران سحرخیز | زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند | |
زنهار مزن دست به دامان گروهی | کز حق ببریدند و به باطل گرویدند | |
چون خلق درآیند به بازار حقیقت | ترسم نفروشند متاعی که خریدند | |
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است | کاین جامه به اندازهی هر کس نبریدند | |
آهنگ یار عزیز از البوم « ترانه های جنوبی » اثر « سهیل نفیسی »
دانلود آثار « بیژن بیژنی »
دانلود آلبوم « افسانه ی سرزمین پدرم »
دانلود آلبوم « سیب سرخ خورشید »
از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنن
دستم به دامانت مرو آتش نزن بر جان من
جانم به قربانت بیا امشب بمان مهمان من
سر در گریبانم مرو مشتاق و حیرانم مرو
یارا پریشانم مرو برهم مزن سامان من
یک روز میایی که من دل کنده ام از جان و تن
می جوییم از پیرهن کو یوسف کنعان من ؟
ای نازنین بی وفا دیر آمدی حالا چرا ؟
دیگر نمی یابی مرو جانا رها کن جان من
دیروز و امروزم ببین حال شب و روزم ببین
چون شعله میسوزم ببین کو ابر من باران من ؟